فضائل امام رضا (علیه السلام) از دیدگاه اهل سنت
1. محمد بن طلحه شافعی (۶۵۲ق): «سخن درباره امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی، گذشت و ایشان علی الرضا (علیهم السلام)، سومین آنها است. کسی که در شخصیت ایشان تأمل کند، درمییابد که علی بن موسی، وارث امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی است و حکم می کند که ایشان سومین علی است. ایمان و جایگاه و منزلت ایشان و فراوانی اصحاب ایشان، باعث شد تا مأمون وی را در امور حکومت شریک کند و ولایتعهدی را به ایشان بسپارد…»
۲. ابن صبّاغ مالکی (۸۵۵ق) به نقل از بعضی از اهل علم میگوید: «علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) دارای والاترین و وافرترین فضایل و کرامات و برخوردار از برترین اخلاق و صورت و سیرت است که از پدرانش به ارث برده است…».
3. جمالالدین عبدالله بن محمد عامر شبراوی شافعی (۱۱۷۲ق): «هشتمین امام، علی الرضا (رضى اللّه عنه) است که کریم و جلیل و دارای هیبت و وقار بود…».
1. شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السَؤول فى مناقب آل الرسول (صلی الله علیه و آله)، ص ۲۹۵٫
2. ر.ک: ابن صباغ مالکی، على بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الأئمة علیهم السلام، ج ۲، ص ۱۰۲۳٫
3. شبراوی، جمال الدین، الإتحاف بحب الأشراف، ص ۳۱۲٫
این بارگاه کیست کز عرش برتر است / وز نور گنبدش همه عالم منور استوز شرم شمس پای زرش کعبتین شمس/در تخته نرد چرخ چهارم به شش دراستوز انعکاس صورت گل آتشین او / بر سنگ جای لغزش پای سمندر استنعمان خجل زطرح اساس خور نقاش / کسری شکسته دل بیطاق مکسر استبهر نگهبانی کفش مسافران / بر درگهش هزار چو خاقان و قیصر استاین بارگاه قافله سالار اولیاست / این خوابگاه نور دو چشم پیمبر استاین بارگاه حضرتی است که از شرق تا به غرب/ وز قاف تا به قاف جهان سایه گستر استاین روضه رضاست که «فرزند کاظم است» / سیراب نوگلی زگلستان «جعفر است»سرو سهی زگلشن سلطان انبیاست / نو باده حدیقه «زهرا و حیدر است»مرغ خرد به کاخ کمالش نمیپرد/ بر کعبه کی مجال عبور کبوتر استتا همچو جان زمین تن پاکش به بر گرفت / او را هزار فخر بر این چرخ اخضر استبر اهل ظاهر آنچه ز اسرار باطن است / زگوشه ضمیر مصفاش مضمر استخورشید کسب نور کن از جمال او / آری جزا موافق احسان مقرر استبرگرد حاجیا به سوی مشهدش روان / کاین جا توقفی نه چو صد حج اکبر استبی طی ظلمت آب خضر نوش بر درش / کاین دولتی است رشک روان سکندر استبتوان شنید بوی محمد(ص) زتربتش / مشتق بلی دلیل به معنی مصد استاز موج فتنه خرد شدی کشتی زمین / گرنه او راز سلسله آل لنگر استزوار بر حریم وی آهسته پا نهید / کز خیل قدسیان مفرشش ز شهپر استغلمان خلد کاکل خود دسته بستهاند / پیوسته کارشان همه جاروب این در استشاها ستایش تو به عقل و زبان من / کی میتوان که وصف تو از عقل برت است؟اوصاف چون تو پادشهی از من گدا / صیقل زدن به آیینه مهر انور استجانا به شاه مسند لولاک کز شرف / بر تارک شهان اولوالعزم افسر استدیگر به حق آنکه بر اوراق روزگار /بابی زدفتر هنرش باب خیبر استدیگر به نور عصمت آن کس که نام او / قفل زبان و حیرت عقل سخنور استآنگه به سوز سینه آن زهر دادهای / کز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر استدیگر به خون ناحق سلطان کربلا / کز وی کنار چرخ به خونابه احمر استدیگر به حق آنکه زبحر مناقبش / انشای بو فراس زیک قطره کمتر استآنگه به روح اقدس باقر که قلب او / مر مخزن جواهر اسرار را در استدیگر به نور باطن جعفر که سینهاش / بحر لباب از در عرفان داور استآنگه به حق موسی کاظم که بعد از او / بر زمره اعاظم و اشراف سرو استدیگر به قرص طلعت تو کز اشعهاش / شرمنده ماه چهارده و شمس خاور استدیگر به نیکی تقی و پاکی نقی / و آنگه به عسکری که همه جسم گوهر استدیگر به عهد پادشاهی کز سیاستش / با بره شیر شرزه بسی به ز مادر استبر«خالد» آر رحم که پیوسته همچو بید/ لرزان ز بیم زمزمه روز محشر استتو پادشاه دادگری این گدای زار / مغلوب دیو سرکش و نفس ستمگر استاز لطف چون تو شاه ستمدیده بندهای /از جور اگر خلاص شود وه چه درخور استنا اهلم و سزای نوازش نیم ولی / نا اهل و اهل پیش کریمان برابر استمولانا خالد نقشبندی شافعی